حتما تا به حال درباره آزمون شخصیت شناسی و تیپهای شخصیتی mbti شنیدهاید؟ و شاید از خود پرسیدهاید که اصلا شخصیت چیست؟ و شناخت آن چه اهمیت و کاربردی در زندگی دارد؟
در این مقاله علاوه بر اینکه با "شخصیت" و "شخصیت شناسی" آشنا میشوید، با "تستهای شخصیت شناسی" که از جمله بهترین تستهای روانشناسی محسوب میشوند نیز آشنا خواهید شد.
تا پایان این مقاله با ما همراه باشید تا با انجام تستهای شخصیت شناسی به ابعاد شخصیتی خود پی ببرید و در مسیر شغلی و زندگی فردی و اجتماعی خود به درستی گام بردارید.
شخصیت شناسی چیست؟
در قدیم هنرپیشههای رومی در تئاترهای یونانی، ماسک به چهره میزدند که بیانگر نقش ظاهری یا دروغین آنها بود و اصطلاحا به آن «پرسونا» میگفتند.
واژه شخصیت به لاتین نیز «personality» از همین اصطلاح گرفته شده است. البته این برداشت سطحی از شخصیت تعریف چندان معقولی نیست. هنگامی که روانشناسان اصطلاح «شخصیت» را به کار میبرند منظورشان چیزی بیشتر از نقشی است که افراد بازی میکنند.
اگرچه نظریهپردازان شخصیت با یک تعریف واحد از آن موافق نیستند، اما میتوانیم به صورت کلی بگوییم که شخصیت عبارت از الگوی نسبتا پایدار صفات، گرایشها یا ویژگیهایی است تا اندازهای به رفتار افراد دوام میبخشد.
به بیانی دیگر شخصیت از صفات یا گرایشهایی تشکیل میشود که به تفاوتهای فردی در رفتار، ثبات رفتار در طول زمان و تداوم رفتار در موقعیتهای گوناگون میانجامد. این صفات میتواند منحصر به فرد باشند، در برخی گروهها مشترک باشند یا کل اعضا به گونهای در آن سهیم باشند. بنابراین هرکسی با اینکه به طریقی به دیگران شباهت دارد، شخصیت منحصر به فردی دارد.
آیا این عالی نیست که بتوانیم با اشعه ایکس درون شخصیت افراد را نگاه کنیم و بتوانیم با یک نگاه به هرکسی بفهمیم که او در چه فکری است؟ چه چیزی برایش بیشترین اهمیت را دارد؟ چه چیزهایی را دوست دارد و از چه چیزهایی بیزار است؟ تست خودشناسی درست به منزله همین اشعه ایکس عمل میکند و ما را با ابعاد شخصیتی خود و دیگران آشنا میسازد.
اهمیت شخصیت شناسی
اجازه دهید قبل از ورود به بحث، یک داستان برایتان تعریف کنیم. «راب و استفانی» هر دو کارمند بازاریاب بیمه هستند که با یکدیگر رقابت تنگاتنگی دارند. این دو به امید امضای قرارداد با رئیس بیمه یک شرکت بزرگ جلسه گذاشتند.
"راب" درباره این رئیس همان کاری را انجام داد که سعی میکرد در اولین دیدار با سایر افراد نیز انجام دهد. یعنی سعی کرد تا با او تماس مستقیم و شخصی برقرار کند. او روزی بعد از ناهار، کنار دفتر رئیس بیمه ایستاد.
با این امید که وقتی رئیس از اتاق خارج شد با او صحبت کند، اما رئیس شرکت بیمه برای تمام روزش برنامهریزی کرده بود و از درخواست ملاقات بدون وقت قبلی کمی ناراحت شد. او در نهایت چند دقیقهای را به "راب" اختصاص داد او تمام سعی خود را کرد که به سرعت توجه رئیس را به سمت خود جلب کند.
"استیفانی" برخلاف "راب" فورا فهمیده بود که "جرج" آدمی متفکر، منظم، عملگرا و منطقی است و بیش از هر چیزی به دادهها حقایق و تجربیات ثابتشده قبلی اهمیت میدهد.
"استفانی" از طریق آشنایی با تیپ شخصیتی جرج و روش مورد علاقه او برای برقراری ارتباط، فهمید که او ذاتا دوست دارد قبل از حرف زدن درباره چیزی، به آن فکر کند.
به همین خاطر نامه کوتاهی برای رئیس نوشت و در آن محصولات شرکت خود را معرفی کرد و اطلاعاتی در مورد مزایای کاربردی و سابقه طولانی آن ارائه داد. سپس جلسهای را برای پاسخگویی به این سوالات ترتیب داد.
روش "استفانی" جواب داد و توانست با رئیس این شرکت بیمه قرارداد ببندد. با اینکه محصولات شرکت "استیفانی" و "راب" مشابه بودند؛ اما "استفانی" فروشنده بهتری بود. زیرا میتوانست شخصیت انسانها را شناسایی کرده و با رئیس شرکت بیمه ارتباط موثرتری برقرار کند و با زبان او حرف بزند. انگار که او قادر بود با اشعه ایکس به درون ذهن "جورج" نگاه کند.
عوامل بسیار زیادی بر رفتار تاثیر میگذارد. مثل ژنها، تربیت، استعدادها، تواناییهای ذاتی، پیشینه فرهنگی، دوره زمانی، محل وقوع رفتار و ویژگیهای یک موقعیت خاص. انسانها مخزن عظیمی از رفتارها را در اختیار دارند. رفتاری که همه ما در یک مصاحبه شغلی داریم با رفتاری که در یک کنسرت موسیقی راک داریم فرق میکند.
وقتی با اعضای خانواده هستیم رفتارمان فرق میکند تا زمانی که با نزدیکترین دوستان خود هستیم. و دلیل آن این است که موقعیت رفتار متفاوتی را طلب میکند. اما این به آن معنا نیست که با تغییر موقعیت، شخصیت ما نیز تغییر میکند.
درست برعکس؛ ما به عنوان انسان به اغلب موقعیتها واکنشهای خودکار نشان میدهیم و به طریقی عمل میکنیم که برایمان راحتتر است. شواهد زیادی در تایید این نظر وجود دارد و زمانی میتوان آنها را به راحتی مشاهده کرد که توجه داشته باشید شخصیت اغلب مردم کاملاً پایدار و باثبات است.
شناسایی شخصیت به ما نمیگوید که اینطور بودن بهتر از آنطور بودن است؛ یا یک تیپ شخصیتی بر دیگری برتری دارد. بلکه به ما کمک میکند تا تواناییهای طبیعی و ضعفهای بالقوه خود را تشخیص دهیم و به وضوح شناسایی کنیم و با نشان دادن شباهتها و تفاوتهایمان به ما کمک میکند که آنها را ارزیابی کرده و در راستای بهبود آنها بکوشیم.
بنابراین شناسایی شخصیت خودمان در مرحله اول و شناسایی شخصیت سایر اطرافیان به منظور برقراری ارتباط موثرتر با آنها اهمیت بسیار زیادی دارد.
خودشناسی با آزمون شخصیت شناسی MBTI
یکی از معروفترین و بهترین تقسیمبندیهای شخصیت توسط «کارل گوستاو یونگ» پایهگذاری شد. او حدود ۷۰ سال پیش درباره آنها سخن گفت اما دو زن آمریکایی به نامهای «کاترین بریگز» و دخترش «ایزابل مایرز» مفاهیم یونگ را گسترش دادند و آن را به شکل عملی در اختیار عموم مردم قرار دادند.
آنها یک ابزار روانشناختی را ایجاد کردند که با اطمینان "۱۶ تیپ" کاملاً متفاوت را تشخیص داده و در چند سال گذشته میلیونها نفر در سراسر جهان به کمک این شاخص با مزایای شناخت تیپهای شخصیتی آشنا شدهاند. از این روش به طور مرتب در عرصه کسب و کار، آموزش به مدیران برای دادن انگیزه به کارکنان، افزایش بهرهوری و بهبود ارتباط استفاده میشود.
علاوهبر این مشاوران و درمانگران نیز از آن به طور گسترده برای کمک به افراد، زوجها، و خانوادهها جهت درک و ارتباط بهتر با یکدیگر استفاده میکنند.
تا کنون صدها هزار نفر از کمکهای بینهایت با ارزش تیپشناسی برای انتخاب شغل مناسب استفاده کردهاند و اینها فقط برخی از کاربردهای متعدد شخصیتشناسی است.
نام این ابزار «شاخص تیپ مایرز-بریگز» یا «آزمون MBTI» است. این تیپهای شخصیتی از چهار مولفه یا بُعد تشکیل شده است که عبارتند از:
- از کجا انرژی میگیریم؟ (درونگرا/ برونگرا)
- به طور معمول به چه نوع اطلاعاتی توجه داریم؟ (حسی/ شهودی)
- چگونه تصمیم میگیریم؟ (احساسی/ متفکر)
- دوست داریم دنیای خود را چگونه سازماندهی کنیم؟ (قضاوتگر/ دریافتگر)
از آنجایی که تیپ شخصیتی دارای ابعاد چهارگانه است و در هر بعد فرد به یک سمت گرایش بیشتری دارد ۱۶ ترکیب مختلف برای تیپ امکانپذیر است تیپ شخصیتی در واقعه کد چهار حرفی است که گرایش هر فرد را در چهار بعد نشان میدهد شما میتوانید کد شخصیتی تیپ خود را با دادن این آزمون پیدا کنید و درباره خودتان اطلاعات بیشتری کسب کنید، ما در ادامه به صورت خلاصه به تشریح هر یک از ابعاد این آزمون میپردازیم و آنها را معرفی میکنیم.
بعد از انجام تست MBTI (تست شخصیت شناسی مایرز بریگز) و کشف تیپ شخصیتی خود، میتوانید در ادامه بیشتر با مشخصات تیپ شخصیتی و روحیات خود آشنا شده و آنها را در جهت رشد و توسعه فردیتان ، استفاده کنید.
شناخت تیپهای شخصیتی
«برای شناخت دیگران نخست باید خودت را بشناسی». این گفته قدیمی به ویژه در مورد آشنایی با تیپهای شخصیتی مصداق دارد و اولین کاری که باید بکنید درک مفاهیم تیپ است. تا حدی که بتوانید تیپ شخصیتی خودتان را به دقت مشخص کنید.
ما در این بخش سوالات متعددی را مطرح میکنیم که منعکسکننده تفاوتهای موجود میان قدرتهای متضاد است. بخش اعظم مطالبی که درباره ویژگیهای خود میخوانیم ظاهراً در مورد شما درست است اما برای اینکه دقیقاً تمایز قائل شویم؛ ویژگیها در قالب اصول کلی ارائه شده است که در واقع معرف حدود نهایی است.
الف: درونگرایی و برونگرایی
نخستین بُعد تیپ مربوط به دو روش مختلفی است که افراد با آنها خود را به عنوان برونگرا و درونگرا با زندگی هماهنگ و همراه میکنند. برخلاف تصوری که احتمالاً اغلب مردم از کلمات برونگرا و درونگرا دارند، نخستین بعد در واقع بیش از همه به انرژی افراد مربوط میشود که آن را از کجا میگیرند و در چه جهتی هدایت میکنند.
بسیاری از رفتارها تحت تاثیر گرایش فرد به یکی از این دو قرار دارد. سوالاتی که بیش از همه در تعیین درونگرا یا برونگرا بودن شما مفید است عبارت است از:
- چه چیزی بیشتر از همه به من نیرو میدهد؟ تعامل با دیگران یا تنها بودن؟
- دوست دارم انرژیم را کجا متمرکز کنم؟ در دنیای بیرونی آدمها و چیزها یا در دنیای درونی افکار و اندیشهها؟
- آیا بیشتر آدم جمع هستنم یا آدم تنهایی و خلوت؟
- آیا برایم راحتتر است که ابتدا دست به عمل بزنم و بعد درباره آن فکر کنم یا قبل از دست به کار شدن درباره چیزها فکر کنم؟
- آیا ترجیح میدهم همزمان روی چند پروژه کار کنم یا توجه خودم را روی یک کار متمرکز کنم؟
1. شخصیت برونگرا
برونگراها دیگر محور هستند. یعنی انرژی خود را از افراد و چیزهای بیرون از خودشان میگیرند و این انرژی را روی آنها نیز متمرکز میکنند.
افراد برونگراها از نوعی رادار برخوردارند و آن را به سمت بیرون میچرخانند تا محیط خود را پیوسته زیر نظر بگیرند. هر چه تعداد نقاط روشن روی صفحه رادار بیشتر باشد؛ انرژی بیشتری میگیرند.
2. شخصیت درونگرا
درونگراها بیشتر خود محور هستند. منظور این نیست که آنها آدمهای خودخواهی هستند، بلکه بیشتر خودکفا و خوداتکا هستند.
درونگراها رادار خود را به سوی یک فرکانس درونی میچرخانند زیرا بیشتر علاقه دارند در هر موقعیت دریافتها و تجربیات خود را به کار بگیرند تا اینکه برای جواب چشم به بیرون از خودشان بدوزند. برای اطلاعات بیشتر درباره ویژگیهای شخصیتی افراد درونگرا و شغل متناسب آنها به وبلاگ کارلیب مراجعه نمایید.
تفاوت شخصیتی برونگرا و درونگراها
سالها پیش «مری مککالی» یکی از تمایزات کلاسیک میان برونگرا و درونگراها را اینگونه توضیح داد:
«اگر نمیدانی آدم برونگرا درباره چه چیزی فکر میکند، حتماً گوش ندادهای؛ چون او فکر خود را به زبان میآورد، اما اگر نمیدانی آدم درونگرا درباره چه چیزی فکر میکند؛ حتماً سوال نکردهای یا برای شنیدن جواب به اندازه کافی صبر نکردهای.»
اگر خیلی مایل باشید میتوانید تفاوت تعداد کلماتی را که برونگراها و درونگراها به زبان میآورند؛ واقعاً اندازه بگیرید. این تفاوت شدید دلیل سادهای دارد. برونگراها با صدای بلند فکر میکنند. در واقع برونگراها اغلب برای فکر کردن باید حرف بزنند، این در حالی است که درونگراها درون ذهن خود فکر میکنند.
درست مثل کیکی که پخته و سپس به مشتریان عرضه میشود، درونگراها افکار خود را درون ذهنشان میپزند و وقتی حساب همه چیز را کردند و آماده شدند؛ آن را با دیگران در میان میگذارند.
در مقابل برونگراها افکار خود را فقط تا حدودی درون ذهنشان میپزند و ترجیح میدهند پخت آن را در دنیای خارج کامل کنند. این خاصیت گاهی منجر به ارائه ایدههای نیمپز میشود.
ب: حسی و شهودی
دومین بُعد تیپ، به دو روش مختلف افراد برای درک و فهم اطلاعات مربوط میشود. عنوانی که ما از آنها برای تشریح افراد دارای این دو گرایش متضاد استفاده میکنیم، «حسی و شهودی» است. همه ما به طور مداوم مجموعهای از اطلاعات را هر روز دریافت میکنیم که بخش اعظم آنها به صورت ناخودآگاه پردازش میشود.
برخی افراد این اطلاعات را در وهله نخست از طریق حواس پنجگانه خود دریافت میکنند؛ یعنی چیزهایی که میبینند، میشنوند، لمس میکنند، میبویند و میچشند. بدینترتیب آنها را افراد حسی مینامیم. بقیه افراد اطلاعات را از طریق حس ششم خود دریافت میکنند و به جای «آن چه هست»، «بر آنچه میتواند باشد» تمرکز دارند.
برای توصیف این افراد از واژه شهودی استفاده میکنیم. به یاد داشته باشید که هیچ کس حسی یا شهودی محض نیست؛ درست همانطور که هیچکس برونگرا و درونگرای محض نیست.
ما این توانایی را داریم که از حس و شهود، هر دو استفاده کنیم. همه ما نیز هر روز چنین میکنیم، اما هر یک از ما به طور طبیعی و مادرزاد؛ یکی از این دو را به دیگری ترجیح میدهیم. به سوالات زیر پاسخ دهید تا معلوم شود حسی هستید یا شهودی.
- آیا معمولاً بیشتر به امور واقع و جزئیات توجه دارم یا سعی میکنم ارتباطات و معانی پوشیده زندگی را درک کنم؟
- آیا بیشتر واقعبین و معقول هستم یا خیالپرداز و خلاق؟
- به کدام یک بیشتر اعتماد دارم؟ تجربه مستقیم یا غریزه؟
- آیا بیشتر به اکنون و اینجا توجه دارم و یا اغلب در این خیالم که هر چیزی بر اتفاقات آینده چه تاثیری میگذارد؟
- آیا ایدههای جدید را به خاطر خودشان دوست دارم یا به این دلیل که فایده عملی دارند؟
- آیا ترجیح میدهم از یک مهارت تثبیت شده استفاده کنم یا بعد از فراگرفتن هر مهارتی خیلی زود از آن خسته میشوم؟
"توماس" فردی شهودی بود که از همان کودکی فکر میکرد میخواهد دندانپزشک شود. البته این واقعیت که پدر و پدربزرگش هر دو دندانپزشک بودند احتمالا کمی بر تصمیم او تاثیر داشت، اما در ترم دوم دانشکده دندانپزشکی، توماس فهمید که اشتباه بزرگی مرتکب شده، زیرا برخلاف بقیه دانشجویان که از فراگیری تکنیکهای استاندارد ترمیم دندان؛ مثل پر کردن یک پوسیدگی لذت میبردند، توماس احساس میکرد اگر مجبور باشد این کار را حتی یک بار دیگر به همان شیوه به شدت کسالتبار انجام دهد؛ دیوانه خواهد شد.
وقتی فهمید در حال فکر کردن درباره راههای دیگر برای پر کردن دندانها، روشهای عجیب و غریب مثل وارد شدن از گوش یا برداشتن قسمت بالای سر خیالپردازی میکند، متوجه شد که هرگز به عنوان یک دندانپزشک احساس خوشبختی نخواهد کرد و بهتر است حرفه خود را تغییر دهد. ر واقع حسیها و شهودیها در مدرسه معمولاً جذب موضوعات متفاوتی میشوند.
تفاوت شخصیتی حسیها و شهودیها
شهودیها اغلب به مطالعات تئوریک مثل فلسفه، روانشناسی، جامعهشناسی و ادبیات علاقه بیشتری دارند. در صورتی که حسیها اغلب به موضوعات ملموستری که دارای کاربردهای عملی است؛ مثل مهندسی، علوم تجربی و کسبوکار علاقه بیشتری نشان میدهد.
منظور این نیست که مهندس شهودی وجود ندارد یا حسیها نمیتوانند روانشناس موفقی باشند؛ فقط اینکه آنها معمولا با درصدهای تقریباً مساوی به این نوع مشاغل تمایل نشان میدهند.
بسیاری از متخصصان تیپ بر این باورند که از میان چهار بعد تیپ؛ «معیار حسی و شهودی بودن» معرف بیشتر تفاوتها میان افراد است. زیرا واقعاً بر جهانبینی فرد تاثیر میگذارد. تحقیق زیر به روشنی موید این مدعاست.
نحوه قضاوت حسیها و شهودیها
اطلاعاتی درباره یک مورد قتل داده شد که در آن، زن جوانی متهم بود که نامزدش را با ضربات چاقو از پای درآورده است. نامزد متهم پیش از اینها و در حالت نشئگی با او بدرفتاری کرده بود.
وکیل دختر استدلال کرد که موکلش از «سندروم زن کتک خورده» رنج میبرد و بنابراین در زمان حادثه او حق داشت که فکر کند جانش در خطر است و در دفاع از خود دست به این عمل زده است.
از سوی دیگر دادستان، مدعی بود که دختر هیچ دلیلی ارائه نکرده که ثابت کند از ترس جانش دست به این کار زده است. میتوانست صحنه را ترک کند و بنابراین توجیهی برای کشتن نامزدش ندارد.
در حالی که اکثریت افراد در هر دو گروه حسیها و شهودیها رای به بیگناهی متهم دادند؛ احتمال اینکه حسیها رای به گناهکار بودن دختر بدهند دو برابر بیشتر از شهودیها بود. این نتایج هم با نظریه تیپ شخصیت و هم با تجربه مشاوران دادگاه همخوانی داشت.
سندروم زن کتک خورده!!
سندروم «زن کتک خورده» یک نظریه است. یک ایده یا مفهوم که از اعضای هیئت منصفه میخواهد تصور کنند سوءرفتار در رابطه میان فردی چگونه میتواند منجر به یک واکنش روانی خاص شود. این وضعیت را نمیتوان مستند یا به شیوه علمی ثابت کرد.
از آنجا که شهودیها ذاتا به سازوکار روانشناختی روابط انسانی علاقه دارند؛ در مقایسه با همتایان حسی خود احتمال خیلی بیشتری میرود که این نظریه را معتبر و قابل قبول تشخیص دهند. در حالی که حسیها دلایل و مستندات روشن و ملموس را ترجیح میدهند و فطرتاً به سوی تفاسیر عملی و غیر نظری گرایش دارند.
حسیها توجه خود را بر روی خود قتل و این واقعیت متمرکز کردند که متهم به لحاظ جسمی این توانایی را داشت که آن شب نامزدش را ترک کند. درحالیکه شهودیها به انگیزههای متهم و توجیهات منطقی برای رفتار او توجه داشتند.
ج: متفکر و احساسی
حسی و شهودی بودن، معرف روشهای مختلف افراد برای جذب و درک اطلاعات است. درصورتی که متفکر یا احساسی بودن؛ معرف روشهای بسیار متفاوت افراد برای تصمیمگیری یا رسیدن به نتیجه است.
بیتردید همه ما این توانایی را داریم که بر پایه عقل و منطق یا بر اساس احساسات و ارزشهای خود تصمیمگیری کنیم. هرچند که هیچکس متفکر یا احساسی مطلق نیست، اما هریک از ما به طور ذاتی و مادرزاد یکی از این دو را به دیگری ترجیح میدهیم.
در این مورد هم کاربرد روزمره این کلمات ممکن است در آغاز شما را در مورد معنای حقیقی آنها به اشتباه بیندازد. باید درک کرد که تفکر و احساس معرف دو فرآیند اقلیت در تصمیمگیری است. اینطور نیست که متفکرها فاقد احساسات یا احساسیها ناتوان از تفکر منطقی هستند، اما فکریها و احساسها از معیارهای بسیار متفاوتی برای گرفتن تصمیمات خود استفاده میکنند. پرسشهای زیر به شما کمک میکند تا بفهمید ذاتا کدام فرآیند تصمیمگیری را ترجیح میدهید:
- آیا تصمیمات را بیشتر به شکل عینی میگیرم و شواهد موجود را سبک و سنگین میکنم یا براساس احساسی که نسبت به موضوع دارند و تاثیری که بر من و دیگران خواهد گذاشت تصمیم میگیرم؟
- کدام کلمات من را بهتر توصیف میکند؟ منطقی و تحلیلگر یا حساس و دلسوز؟
- آیا باید حقیقت را گفت حتی وقتی به قیمت جریحهدار کردن احساسات دیگران باشد یا باید عاقلانه رفتار کرد حتی اگر به این معنا باشد که چند دروغ مصلحت آمیز هم گفته شود؟
- کدام یک معمولاً من را بیشتر متقاعد میکند؟ یک بحث خوب و منطقی یا یک جاذبه عاطفی شدید؟
- کدام یک خصیصه بهتری است؟ محکم بودن یا نرم و مهربان بودن؟
این ویژگیها ثابت میکند که احساسات و ارزشهای شخصی تا چه حد برای تیپهای احساسی اهمیت دارد و بسیاری از آنها تا کجا پیش میروند تا به باورهای خود وفادار بمانند.
در مقابل برای متفکرها، حرف اول و آخر را منطق میزند. گویی موقع تصمیمگیری آنها یک گام به عقب میگذارند و موضوع را به شکل منطقی و غیرشخصی تحلیل میکنند.
از خودشان میپرسند آیا این کار منطقی است؟ تصمیم من چه عواقب و پیامدهایی خواهد داشت؟ به عبارت دیگر، آنها به تصمیم خود عینیت میدهند. آیا با توجه به این توضیحات میتوانید تشخیص دهید که هر یک از شخصیتهای داستان پایین منطقی هستند یا احساسی؟
افراد متفکر و احساسی در و جبهه مخالف
"لورا" و "تد" هر دو در جلسه پر کشمکش اداره حضور داشتند و در بحث داغی که پیش آمده بود در دو جبهه مخالف هم قرار گرفته بودند. آیا باید برنامهای را که برای روابط عمومی طراحی کرده بودند و از نظر تخیلی و تهاجمی آزارنده بود؛ اجرا کنند یا آن را کنار بگذارند؟ بعد از آنکه ادامه جلسه به وقت دیگری موکول شد.
لورا با آرامش کامل به تد پیشنهاد داد که ناهار را با یکدیگر بخورند. این پیشنهاد از نظر تد دیوانگی محض بود. لورا چطور میتوانست بعد از آن جلسه دردناک و بحث انگیز تا این حد آرام و بی خیال باشد؟ و چطور ممکن بود نداند که تد هنوز چقدر عصبانی است؟ مسلم بود که لورا علاقهای نداشت که وقت خود را با او بگذراند. در واقع هنوز عصبانیتر از آن بود که اصلاً به خوردن فکر کند. تمام حواس تد هنوز معطوف به اختلاف پیشآمده بود و نوعی واکنش شخصی نسبت به آن احساس میکرد. در حالی که لورا هرگز بحث و اختلاف موجود را جدی نگرفته بود و به آن نگاهی عینی و بیطرفانه داشت.
درست حدس زدید؛ لورا از تیپ متفکر و تد از تیپ احساسی بود. به طور طبیعی احساسیها نسبت به دیگران مهربانی و توجه بیشتری نشان میدهند؛ زیرا نیاز شدیدی به دوست داشته شدن دارند. و به طور طبیعی متفکرها در برخی از امور بهتر از احساسیها عمل میکنند. زیرا گرایش به تفکر یا احساس اغلب بر انتخاب شغل تاثیر میگذارد.
مثلاً تعداد بیشتری از احساسیها عضو مشاغل خدماتی میشوند؛ زیرا این مشاغل به آنها امکان میدهد تا یکی از بزرگترین نیازهای خود، یعنی نیاز به کمک به دیگران را ارضا کنند.
منظور این نیست که متفکرها اصولاً بیاحساس و خودمحورند، اما احساسیها از نوعی میل ذاتی به درک دیگران برخوردارند و اگر به هر طریق ممکن به دیگران کمک کنند؛ احساس رضایت بیشتری میکنند.
به این دلیل پزشکی، معلمی، مشاوره و فروشندگی از جمله مشاغلی است که تعداد زیادی از احساسیها را به خود جذب میکند.
د: قضاوتگر و دریافتگر
آخرین بُعد تیپها، توصیفی از روشهای بسیار متفاوت افراد برای سازمان دادن به دنیای خود و روش آنها برای زندگی کردن است.
قضاوتگر بودن به این معنا نیست که فرد بهانهجو و ایرادگیر است. درست همانطور که دریافتگر بودن هم به این معنا نیست که فرد لزوما از تیزهوشی و درک بالایی برخوردار است.
دریافتگر بودن یعنی گرایش به باز نگه داشتن امور و ادامه دادن به جستجوی اطلاعات. اما در مقابل آن؛ گرایش ذاتی ما به قضاوت کردن نیز وجود دارد. یعنی گرایش به پایان دادن به چیزها، تصمیمگیری و داوری کردن.
- آیا معمولاً تصمیمات را سریع و آسان میگیرم یا معمولاً در موقعیت تصمیمگیری مستاصل و نامطمئن هستم؟
- آیا ترجیح میدهم همه چیز ثابت و قطعی باشد یا ترجیح میدهم گزینههایم را باز بگذارند چه بسا اتفاق غیرمنتظره بیفتد؟
- آیا برایم مهم است که بر هر موقعیتی تسلط داشته باشم یا اغلب راحتتر هستم که اختیار امور را به دست دیگران بسپارم؟
- آیا خیلی به زمان توجه دارم و تقریباً همیشه وقت شناس هستم یا معمولاً تاخیر دارم و زمان را به راحتی از دست میدهم؟
- کدام یک در مورد من بیشتر صادق است؟ معمولاً منظم هستم یا اغلب برای پیدا کردن چیزها و و حفظ نظم و انضباط با مشکل روبرو میشوم؟
- ترجیح میدهم اول کارهایم را انجام دهم و بعد استراحت کنم یا اغلب دلایلی محکمی دارم برای اینکه کار را به بعد موکول کنم؟
قضاوتگرها معمولاً با اقتدار و مرجعیت بیشتر احساس راحتی میکنند و گرایشی طبیعی و ذاتی به سلسله مراتب دارند. دریافتگرها به طور ذاتی گرایش بیشتری به شورش علیه اقتدار و سلطه یا دستکم زیر سوال بردن آن دارند و اغلب احساس میکنند بهتر است به خاطر رفتار خود عذرخواهی کنند تا اینکه خطر از قبل اجازه گرفتن و طرد شدن را به جان بخرند.
دیدگاه افراد قضاوتگر و دریافتگر درباره زمان
عموما تصور بر این است که رئیس جمهور سابق آمریکا "بیل کلینتون" یک دریافتگر است. در واقع او به خاطر تاخیرهای خود چنان شهرتی در میان رسانههای خبری واشنگتن دارد که اصطلاح تازهای با الهام از وی ساختهاند: «زمان استاندارد کلینتون» که یعنی حدود یک ساعت بعد از زمانی که باید در جای حاضر باشد. منظور این نیست که دریافتگرها باید تاخیر داشته باشند، اما دیدگاه آنها به مفهوم زمان با قضاوتگرها تفاوت دارد.
1. قضاوتگرها
قضاوتگرها اغلب زندگی خود را به قطعات پانزده، سی و شصت دقیقهای تقسیم میکنند. از آنجا که آنها گرایش و میل شدیدی به بهرهوری و سازندگی دارند؛ زمان را ابزاری بنیادی برای رسیدن به اهداف خود تلقی میکنند. زمان کالای ارزشمند و محدود است که باید از آن فکورانه و با احترام استفاده کرد.
دریافتگرها
دریافتگرها به زمان به عنوان منبع تجدیدپذیر مینگرند. چیزی که تقریباً همیشه مقدار بیشتری از آن وجود دارد. بیتردید دورههای آموزش مدیریت زمان توسط قضاوتگرها و برای دریافتگرها طراحی شده است.
قضاوتگرها خصوصاً در مقایسه با دریافتگرها معمولاً آدمهای منظم و مرتبی هستند. شعار قضاوتگرها احتمالا این است که «جایی برای هر چیز و هر چیز در جای خود».
در حالیکه احتمالاً از دریافتگرها میشنویم که میگویند: «نمی فهمم همین یک دقیقه پیش اینجا بود.!»ن کنید که آیا قضاوتگر هستید یا دریافتگر.
در واقع میتوان گفت MBTI تست نیست و تست آن هرگز برای شناخت ظرافتهای شخصیتی، کافی نیست. بلکه بعد از تست MBTI لازم است تا دانش و بینش خود را درباره نتیجه آن گسترش و عمق دهید. حقیقت این است که بعد از تست MBTI، کار شما تازه شروع میشود و تازه در ابتدای راه خودشناسی قرار میگیرید، بنابراین در این مرحله لازم است تا از افراد متخصصی که سالهاست در این زمینه کار کرده اند، کمک بگیرید.
یکی از این افراد دکتر "بهروز خدابخشی" است که با آموزش مباحث روانشناسی، بازاریابی و فروش و برگزاری دورههای 5Ppwer برای شرکتها و سازمان ها و همچنین برگزاری کلاسهای مهارت فردی و شخصیت شناسی MBTI، کمک زیادی به افراد در جهت پیشرفت فردی و حرفهای کرده است. پیشنهاد میکنیم حتما در کانال تلگرام "بهروز خدابخشی" عضو شده و از مطالب این کانال بهرهمند شوید.
تست شخصیت شناسی MBTI و کاربردهای آن
اکنون شما میتوانید به عقب برگردید و حدس خود را در مورد هر یک از این چهار ویژگی مرور کنید و آنها را بر روی کاغذ بنویسید. همچنین میتوانید با انجام تست شخصیت شناسی «MBTI» درباره تیپ شخصیتی خود اطمینان کسب کنید.
همه ما میدانیم که افراد با یکدیگر فرق دارند. چیزی که برای یک نفر انگیزهبخش و محرک است؛ ممکن است بر روی دیگری هیچ تأثیری نداشته باشد. کلید برقراری ارتباط با دیگران، چه برای تفهیم نظراتمان باشد و چه برای تأثیر گذاشتن بر تصمیمهای آنها؛ نیازمند شناسایی آنها است.
هر چند آدمها ویژگیهای منحصربهفرد و بیهمتایی دارند، وجود تفاوتهای شخصیتی را نمیتوان امری تصادفی تلقی کرد. ویژگیهای انسان؛ دستهبندی قابل شناسایی و بسیار معتبری به نام «تیپبندی شخصیت» یا «تیپهای شخصیتی» را تشکیل میدهد که آن را با نام دستهبندی شخصیت «MBTI» نیز میشناسیم.
این طبقهبندی بیش از ۲۰ سال در کسبوکار، آموزش و مشاوره به کار گرفته شده است. هنر شناخت سریع افراد جهشی تحقیقی در ارتباط میان فردی است زیرا بر قدرت تیپشناسی شخصیت میافزاید و افراد را قادر میسازد که به سرعت و با دقت، خصایص شخصیتی کلیدی را در دیگران تشخیص داده و به موثرترین شکل با آنها ارتباط برقرار کند.
آینده شغلی بهتر با خودشناسی
در این مقاله به تشریح چهار بُعد اساسی این طبقهبندی پرداختیم که عبارت بودند از درونگرایی/ برونگرایی، متفکر/ حسی، احساسی/ شهودی و دریافتگر یا قضاوتگر بودن. برای شناسایی هر یک از این ابعاد سوالاتی را مطرح کردیم و به تشریح روحیات شخصیتی هر یک از این دستهها پرداختیم.
شما نیز با تعیین ابعاد شخصیت خود میتوانید برای آینده بهتر برنامهریزی کرده و در مسیر انتخاب رشته تحصیلی و طمینه شغلی متناسب با شخصیت خود گام بردارید.
سلام
این تستها رو باید کجا انجام بدیم. به روانشناس درخواست بدیم نتیجه گیری و تحلیل تست MBTI رو به درستی انجام میدن؟
چون من چندتا منبع آزمون MBTI یا شخصیت شناسی رو بررسی کردم ولی فکر میکنم تفسیر و نتیجه گیری مناسبی ندارن
شماره تماستون برای مشاوره تلفنی چنده
محتوا خوبی بود
مشاوره آنلاین هم دارید
مطلب خوبی بود
بیشتری بنویسین لطفا
بازم درمورد این موضع مطلب بزارین
منابع این مطلب کجاست؟
احسنت عالی بود
عاااااااااااالی بود
شادکام و سلامت باشید