هیچ چیز آزاردهندهتر از این نیست که افراد مورد علاقه یا افرادی که برایمان مهم هستند، به حرفهایمان گوش ندهند. نیاز به درک شدن، نیازی همیشگی است که هیچگاه ما را ترک نمیکند و به همین دلیل است که گوش شنوا عاملی بسیار نیرومند در روابط انسانی به شمار میرود و درک نشدن واقعا دردناک است. ریشه بسیاری از اختلافها در این حقیقت ساده نهفته است:
مردم واقعا به یکدیگر گوش نمیدهند و فاقد مهارت گوش دادن هستند. هرچند فرهنگ مدرن سعی دارد از ما افرادی مستقل بسازد، اما استقلال و خودکفایی نیاز ما را به ارتباطهای انسانی از بین میبرد و گوشدادن مهمترین مهارتی است که ارتباط مؤثر را ممکن میسازد.
متأسفانه، فشارهای زندگی مدرن از کیفیت گوشدادن و توجه ما به یکدیگر کاسته است و در واقع پرداختن به وظایف و تکالیف گوناگون، بستر مناسبی برای گوشندادن فراهم ساخته است. این روزها اخبار و تصاویر بیشمار و گوناگون از طریق تلویزیون، ایمیل، تلفن همراه، اینترنت و غیره ما را بمباران میکنند و توجه ما را مختل میسازند.
ما نیز از اینکه تصور کنیم همه فن حریف هستیم، لذت میبریم: در حالی که ایمیل خود را چک میکنیم، با تلفن حرف میزنیم یا هنگام تماشای تلویزیون لیست خرید را وارسی میکنیم و به این ترتیب خود را فریب میدهیم و گمان میکنیم توانایی انجام دادن همزمان چند کار را با هم داریم. شاید سبک زندگی جدید باعث شده است ما کمتر به حرف یکدیگر گوش دهیم. شاید هم برعکس، برای فرار از تنهایی، از اینکه گوشی شنوا به دست میآوریم، به این سبک زندگی پناه بردهایم.
علت هرچه باشد، تردیدی نیست که این فقدان، شکافی در زندگی ما پدید آورده است که پیوسته بزرگتر و عمیقتر میشود و خود را به شکل نارضایتی، غم و محرومیت نشان میدهد. ما تسلی و آرامش حاصل از گوش دادن و شنیده شدن، درک کردن و درک شدن را از دست دادهایم؛ اما نمیدانیم اشکال کار از کجاست و چطور میتوان آن را برطرف کرد، البته اختلافات لزوما با گوش دادن به یکدیگر حل نمیشوند، اما اگر چنین نکنیم اوضاع قطعا وخیمتر میشود.
حال که چنین است چرا برای گوش دادن به یکدیگر وقت نمیگذاریم؟ زیرا گوش دادن حقیقتا کار آسانی نیست و نیاز به کوشش دارد. خوشبختانه گوشدادن در دسته مهارتهایی قرار میگیرد که با تمرین و آشنایی با تکنیکها، قابل یادگیری است.
به همین منظور در ادامه این مقاله قصد داریم تا راهکارهای عملی را برای هنر گوش دادن به ویژه در محل کار و تاثیر آن در موفقیت شغلی بگوییم.
مهارت گوش دادن چیست؟
گوشدادن چیزی فراتر از شنیدن است. گوشدادن یعنی توانایی دریافت و درک صحیح پیامها و توجه به طرف مقابل. یکی از سخنرانان معروف دنیا میگوید: برای گوشدادن لازم نیست کار خاصی انجام دهیم، چون اگر واقعا مشغول گوشدادن باشیم؛ نمیتوانیم تمرکز خود را بر روی فعالیتی دیگر بگذاریم.
به این ترتیب گوشدادن رفتاری فعال شامل شنیدن، درک کردن و به خاطر سپردن است. گوشدادن درست، راهی برای ادامه گفتگو است. مهارت گوشدادن، زیربنای تمام روابط انسانی مثبت قرار دارد. مهارت گوشدادن، طرف مقابل را به ادامه گفتگو و ذکر جزئیات بیشتر تشویق میکند. درنتیجه، گفتگو با ما برای طرف مقابل راحتتر شده و میتوانیم روابط صمیمانهتری را با دیگران تاسیس کنیم. چنانچه به مهارت گوشدادن مسلط نباشیم، بهآسانی ممکن است پیامهای ارسالی از سوی طرف مقابل را بهاشتباه برداشت کنیم.
این شرایط ممکن است در محیط کار برای ما ایجاد مشکل کند و رابطه ما با رئیس یا همکارانمان را دچار مشکل سازد. این مشکلات ممکن است در نهایت منجر به فرسودگی شغلی گردد. به همین منظور توانایی گوشدادن فعال از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. در ادامه درباره اهمیت گوشدادن بیشتر صحبت میکنیم.
یک روایت واقعی؛ اهمیت شنیده شدن در محیط کار
"مارین" که برای کار در یک موسسه انتشاراتی تقاضا داده بود، به مصاحبه شغلی دعوت شد. روز مصاحبه "جولیا" (سردبیر) و "استیو"(سرویراستار) که زن و شوهر بودند؛ با او مصاحبه کردند و یک هفته بعد مارین نامهای مبنی بر پذیرش و قبولی در مصاحبه دریافت کرد. او که از هیجان در پوست خود نمیگنجيد، از مدتها قبل برای رسیدن چنین لحظهای کار کرده بود.
به نظر او جولیا و استیو آدمهای خوشبرخوردی بودند. او میتوانست چیزهای زیادی از آنها یاد بگیرد و استعداد ویراستاری خود را شکوفا کند. او در خیال خود آیندهای را میدید که در آن مؤلفان باهوش و برجسته را جذب مؤسسه میکرد.
اوایل جولیا و استيو از همکاری با مارین راضی به نظر میرسیدند، اما چیزی نگذشت که مارین پیبرد آنها خود را رئیس و او را بیگانه میدانند. هرچند ظاهر رفتارشان دوستانه بود، اما هرگز او را به حلقه روابط خود راه نمیدادند، طوری که گاه رفتارشان تحقیرآمیز به نظر میرسید، مثلا مابین جلسات طوری درباره مسائل، رمزی حرف میزدند که او متوجه نشود.
بعدها مارین متوجه شد که هیئت مدیره از آن دو خواسته بود تا یک ویراستار خانم برای همکاری استخدام کنند، اما آنها که این کار را مطلقا در انحصار خود میدیدند، راضی به این کار نبودهاند و به اجبار تن به این کار داده بودند.
دلیل دیگری که مارین خود را طردشده و بیگانه احساس میکرد محبوبیت زیاد جولیا و استیو به عنوان یک زوج کاری بود. همه جا اسم آن دو در کنار هم ذکر میشد و همه مشتاق همکاری با آن دو بودند.
حقیقت این بود که آنها به کارشان عشق میورزیدند و از مهارت بالایی هم برخوردار بودند. یک بار مارین دست نوشتهای را که با آن مشکل داشت پیش جولیا و استيو برد تا برایشان بخواند و ایراد کار را بگویند.
آنها ابروهایشان را درهم کشیدند و با ظاهری ساختگی وانمود کردند که خوب گوش میکنند، اما وقتی خواندن متن تمام شد، هیچ سوالی نپرسیدند و گفتند: «خوب است به کارت ادامه بده.» این عکس العمل آنها مارین را گیج کرده بود.
از اینکه از آنها کمک خواسته بود احساس شرمندگی میکرد. البته کار او نقص جدی نداشت و در واقع او قصد داشت با درخواست بازخورد، حس همکاری را وارد روابط کند، اما آنها با رفتارشان او را پس زدند.
مارین احساس سرخوردگی میکرد، اما نمیخواست با ابراز احساسات واقعیاش دشمنان خود را شاد کند، از این رو تصمیم گرفت با سکوت و نگاههای تمسخرآمیز آنها را تنبیه کند، از آن به بعد جو حاکم بر محیط کار چنان نامطلوب و آزاردهنده شد که مارین همواره به تغییر شغل فکر میکرد.
بعد از مدتی مارین نگاه دیگری نسبت به همکارانش پیدا کرد. او حالا میتوانست ببیند که از همان ابتدا انتظار زیادی از همکارانش داشته است. در واقع وقتی در مصاحبه شرکت کرده بود، خوش رفتاری آنها را پیشنهادی برای دوستی فرض کرده بود، اما بعدا که فرض او به حقیقت پیوست. محیط کار برایش آزاردهنده شد.
او که سکوت را ترجیح میداد و رفتاری تحقیر آمیز در پیش گرفته بود، انتظار داشت هم مورد قدردانی قرار بگیرد و هم به عنوان یک تازه کار از راهنماییهای لازم برخوردار شود. البته رفتار جولیا و استیو نیز در ایجاد این شرایط و البته سکوت سازمانی بیتاثیر نبود. آنها چنان در کار خود محصور بودند که نمیتوانستند هیچ تازه واردی را بپذیرند.
در هر صورت وقتی مارین فکر کردن به همکارانش را کنار گذاشت. اوضاع کمکم تغییر کرد.
حال که او زندگی خود را پر میدید، دیگر علاقه چندانی به جلب دوستی یا تأیید آنها در خود احساس نمیکرد. او احساس بهتری نسبت به خود پیدا کرده بود و از این رو دیگر مایل نبود بیانصافی آشکار آنها را تحمل کند.
بنابراین وقتی جولیا در برگه ارزیابی سالانه رتبه متوسط به مارین داد؛ از او خواست آن را امضا کند. مارین از امضا کردن خودداری کرد و به او گفت که میخواهد در این باره صحبت کند، وقتی جولیا در جواب گفت که وقت ندارد مارین پافشاری کرد: «شما باید با من صحبت کنید. لطفا یک وقتی را جور کنید» که جولیا آهی نمایشی کشید، اما موافقت کرد و بالاخره با هم ملاقات کردند.
مارین به او گفت: «خودتان میدانید که سزاوار رتبه بهتری هستم، مشکل چیست؟ جولیا در حالی که بلند میشد تا برود، گفت: «من به آن چیزی که میبینم امتیاز میدهم.» مارین گفت: « لطفا بنشینید، ما باید در این باره صحبت کنیم.» جولیا نشست و آنها شروع به صحبت کردند.
مارین در ضمن صحبتهایش با متانت و احترام تصدیق کرد که ابتدای کار انتظار زیادی از آنها داشته است، اما به این نکته هم اشاره کرد که آنها با او مثل یک شهروند درجه دو رفتار میکردند و این رفتار آنها، او را خسته کرده بود. آنها در دوستی مختار بودند، اما کنار آمدن، یک وظیفه کاری است و آنها باید این نکته را رعایت میکردند.
وقتی مارین آنچه را در ذهن داشت به زبان آورد و صحبتهایش را تمام کرد، جولیا با عذرخواهی در برگه ارزشیابی تجدیدنظر کرد. از آن پس بود که جولیا و استیو رفتار احترام امیزی نسبت به او در پیش گرفتند و او نیز خصومت خود را کنار گذاشت.
چرا روسای مارین این همه مدت نسبت به او بیاعتنا بودند و چطور شد که ناگهان تغییر موضع دادند؟ آیا تمام کاری که مارین باید انجام میداد این بود که دهان باز کند و حرف دلش را بگوید؟
با این همه جولیا و استیو هم در این میان بیتقصیر نبودند، چرا که اجازه دادند ناراحتی آنها از مدیران برای استخدام یک نیروی جدید خانم تبدیل به بخل و تنگ نظری شود. آنها که اکراه داشتند ناراحتی خود را با صراحت با مدیرشان در میان بگذارند، آن را سر مارین خالی کردند: او را در حلقه روابط خود راه نمیدادند و با ایفای نقش ظاهری حرفهایش را ناشنیده میگرفتند.
این داستان برایتان آشنا نبود؟ مشکلی که مارین با آن درگیر بود مشابه مسائلی است که همه ما روزانه در جایگاه رئیس یا کارمند با آن روبه رو هستیم. مشکلاتی که اغلب بعد از مدتی دردسرساز شده و ما را به فکر استعفا میاندازد.
روانشناسان شغلی معتقدند که هشتاد درصد فرسودگی شغلی به دلیل عدم توانایی ما برای حل این مدل مسائل به وجود میآید. اما سوالی که اینجا ممکن است برایتان پیش بیاید این است که راهحل چیست؟
در ادامه راهکارهای اساسی برای مهارت گوشدادن اصولی در اختیار شما قرار میدهیم که اگر آنها را رعایت کنید میتوانید رضایت شغلی خود را افزایش دهید.
تقویت مهارت گوش کردن برای تحکیم روابط شغلی
1. مدیریت روابط همکاران با گوش دادن
دلخور ماندن از افرادی که مجبورید با آنها کار کنید، همان قدر که برای آنها آزاردهنده است، خود شما را نیز آزار میدهد. شاید این حرف کلیشهای باشد اما افرادی که با هم کار میکنند یک تیم را تشکیل میدهند و گاه لازم است برای عملکرد بهتر کار گروهی، احساسات خود را نادیده بگیرند.
در داستان فوق، هرچند "مارین" سعی میکرد با شکایت کردن، نارضایتی خود را نشان دهد، اما انتظارات او باعث میشد که نتواند این کار را درست انجام دهد. او هم مثل بسیاری از ما انتظار داشت او را دوست داشته باشند و به عنوان یک دوست به او نگاه کنند.
البته اگر چنین اتفاقی بیفتد عالی است، اما اگر نشود، نباید اجازه دهیم انتظارات از وظایف شغلی ما پیشی بگیرد. اگر نیاز داشته باشیم مدیری همکارمان ما را دوست داشته باشند روبهرو شدن با او برای بیاحترامی، برایمان دشوارتر میشود.
"مارین" که میترسید استیو و جولیا او را دوست نداشته باشند با حالتی عصبی و نامطمئن با آنها صحبت میکرد و از این رو حرفش مورد توجه قرار نمیگرفت. از طرف دیگر اگر میخواست با داد و فریاد حرف بزند، باز احترامی را که خواهانش بود به دست میاورد.
البته کسی به مارین یاد نداد که چگونه صحبت کند و چه بگوید، اما اطمینان و اعتماد به نفسی که از رابطه جدیدش به دست آورده بود او را قادر ساخت تا صدایش را پایین بیاورد و شفافتر سخن بگوید. حالا او دیگر نمیخواست ناراحتیاش را تخلیه کند بلکه واقعا میخواست اوضاع تغییر کند. توجه داشته باشید که وقتی با ما ناعادلانه رفتار میشود به دو صورت میتوانیم مخالفت خود را نشان دهیم :«تو اشتباه میکنی.» و «این چیزی است که من فکر میکنم.»
حالا دیگر "مارین" حق خود میدانست به حرفش توجه شود و هر گاه مسئله مهمی مطرح میشد از حق خود کوتاه نمیآمد. او که وابستگیاش را به جولیا و استیو از دست داده بود و دیگر نگران تایید آنها نبود، دیگر درصدد راضی نگه داشتن آنها بر نمیآمد. همین امر باعث شد تا روابطشان به مرور روبه بهبود گذارد. تجربه ناراحت کننده مارین در بدو ورودش به موسسه از دو جهت آموزنده است:
1. نخست اینکه بیملاحظهگری همکارانش یکی از بزرگترین اشتباهاتی است که افراد مافوق میتوانند در محیط کار داشته باشند:
گوش ندادن به افراد زیر دست
2. دوم اینکه این بیتوجهی باعث میشود فرد زیر دست خود را به چشم یک قربانی ببیند و رنج خود را مایه سرزنش افرادی سازد که به نظرش مسئول ایجاد این شرایط هستند.
این حقیقت که زنی همچون مارین به علت رفتار دو مرد رنج میبرد، نظر آنهایی را که مردان را سلطه جو و زنان را قربانی میدانند تأیید میکند، اما اجازه دهید این موضوعات را جداگانه مورد بحث قرار دهیم.
مدیر موفق و خوب، شنوندهای خوب است. مدیر کسی است که افراد زیر دستش را هدایت و رهبری میکند. متأسفانه بسیاری از مدیران به علت بیکفایتی در امر مدیریت به این مرتبه نمیرسند، بلکه میزان تولید بالا است که آنها را به مرتبه مدیریت میرساند، معیاری که در نهایت، هم تولید را از کیفیت میاندازد و هم شایستگی فرد را تنزل میدهد.
2. دریافت اطلاعات موثر از محیط کار با گوش دادن
هرچه مدیر مستبدتر باشد و «بله قربان» گوهای بیشتری داشته باشد، افراد کمتر اظهارنظر میکنند و کمتر خود را در معرض خشم او قرار میدهند.، اما مدیر خوب کسی است که با ایجاد جوی امن اجازه میدهد هر کسی عقیده خود را بیان کند، هرچند آن عقیده نادرست یا مخالف عقیده خودش باشد. این استقبال و پذیرش دو امتیاز دارد:
1. مخزن اطلاعات را غنیتر میکند و در نتیجه تصمیمگیریهای سنجیدهتری به عمل میآید. علاوهبر آن افراد شرکت یا سازمان خود را در امور سهیم میدانند.
2. هر چه افراد در تصمیمگیریها، بیشتر خود را سهیم بدانند با رغبت بیشتری به تصمیمات اتخاذ شده گردن مینهند.
مدیران مؤثر در شنیدن پیشگام میشوند، آنها منتظر میمانند تا اعضای شرکت نزدشان بیایند و اظهار نظر کنند بلکه خود به سراغ آنها میروند و نظراتشان را جویا میشوند و به این ترتیب، هم آگاه و مطلع میمانند و هم علاقه خود به کارکنان را نشان میدهند.
وقتی جولیا و استیو، مارین را استخدام کردند از توانمندی او در ویراستاری شگفتزده شده بودند. آنها او را فردی خودکفا میدیدند که میتوانست باری از دوش آنها بردارد.
شاید بگویید اگر آنها آدمهای باتجربهای بودند، باید میفهمیدند که یک همکار جدید نیاز به حمایت دارد، اما حقیقت این است که قسمت اعظم کار آنها در بیرون از موسسه انجام میشد و وقتی آنها با نویسنده یا یک نماینده فروش بیرون از مؤسسه وارد مذاکره میشدند، این بخش از کار بود که به آن بسیار حساس بودند.
یک علت اینکه آنها بر کار مارین نظارتی نداشتند، این بود که خود هرگز چنین نظارت و حمایتی دریافت نکرده بودند. دوستی آنها حمایت و نظارت لازم را برایشان فراهم میکرد. اشتباه آنها درباره مارین این بود که او را یک کارمند میدیدند نه یک شخص.
معمولا علاقه به انسانها جریانی طبیعی دارد اما از آنجا که این علاقه خود به خود شکل نمیگیرد؛ افراد مافوق باید علاقه به زیردستان را ایجاد کنند، چرا که در نهایت کار به دست آنها انجام میشود. ارتباط با یادداشت و ایمیل میتواند جایگزین دیدار خصوصی شود؛ زیرا فرصت گوشدادن را از دو طرف میگیرد.
صرفا حضور در جلسه مؤثر واقع نمیشود. با گوشدادن ظاهری میتوان دیگران را فریب داد. عدم تماس چشمی، جوابهای سطحی، مشغولیت دستها و تکان دادن پاها دیگران را فراری میدهد.
برخورد سطحی و بیعلاقگی در گفتوگو از مشکل بزرگتری خبر میدهد: بی علاقگی به شخص مقابل.
کوتاهی در گوشدادن لزوما ناشی از بدخواهی یا بیتفاوتی نیست. اضطراب، مشغولیت ذهنی و فشار، مهارت یک شنونده خوب را هم به ضعف میکشاند. نکته این است که گوشدادن نیز مانند تمام جنبههای دیگر زندگی، به کمی تلاش نیاز دارد.
مدیران کارآمد، ارتباط و گوشدادن واقعی را به صورت جزنی جداییناپذیر از کار خود در میآورند، آنها در دیدار حضوری با کارکنان، سؤال میکنند و تا اطلاعاتشان کامل نشود واکنش نشان نمیدهند.
3. نیرومند سازی و ایجاد خلاقیت با گوش دادن
یک مرکز مشاوره از شش مدیر دعوت کرد تا به عنوان راهنما درباره بهبود کار مرکز نظر بدهند. در اولین جلسه حضوری، پنج تن از مدیران نظرات کارشناسی خود را مطرح کردند، اما نفر ششم روش کاملا متفاوتی در پیش گرفت. او در گفت و گو با پرسنل مرکز از آنها پرسید مهمترین کاری که میتوان برای مرکز انجام داد چیست؟ و چه کاری از دست او ساخته است؟ از قضا این روش بسیار مفید واقع شد.
4. حل مسائل کاری با گوش دادن
اگر قرار باشد بحث درباره گوشدادن در محیط کار را همین جا خاتمه دهیم، به اشتباه موضوعی پیچیده را به فرمولی ساده تبدیل کردهایم: مدیران دانا به صحبت کارمندان خود گوش میدهند، اما وقتی این اتفاق نمیافتد چه؟ وقتی شخص مافوق ما به ما گوش نمیکند، معمولا بلافاصله تسلیم نمیشویم.
یادداشت میگذاریم، تقاضای ملاقات میکنیم، سعی میکنیم نیازهای خود را مطرح کنیم و دیدگاه خود را انتقال دهیم و اگر این تلاشها کارگر نشود، در نهایت تسلیم میشویم و کاری را میکنیم که مارین کرد؛ شکایت خود را نزد دیگران میبریم.
وقتی مارین متوجه شد که همکارانش علاقهای به کار او نشان میدهند و خود را از دسترس او دور نگه میدارند. کمکم گلههایش را نزد مسئول پذیرش برد. شاید این کار به سبب تخلیه احساسات آزاردهنده بار ما را سبکتر کند اما نه تنها مشکلی را حل نمیکند، بلکه هم غیبت و بدگویی را در محیط کار رواج میدهد و هم ما را در حالت انفعال و رنجش نگه میدارد.
اشتباه ما در ایجاد ارتباط با افراد مافوق اشتباهی است که اکثر مردم در ارتباط با افراد بدقلق مرتکب میشوند: ابتدا سعی میکنیم آنها را تغییر دهیم و بعد وقتی موفق نمیشویم، تسلیم میشویم. تلاش برای تغییر دیگران، ارتباط شما را بهبود نمیبخشد، ابتدا باید خود را تغییر دهید.
ابتدا انتظارات خود را بررسی کنید. چه انتظار و خواستهای دارید و برای رسیدن به آن چه شیوهای در نظر گرفتهاید؟ آیا شما نیز مانند مارین انتظار دارید نیازهای شخصیتان در محیط کار برآورده شود؟
آیا سخت تلاش میکنید و با صبوری انتظار میکشید رئیستان شما را مثل یک پسر بچه با دختر بچه کوچک تشویق کند؟ آیا این طور بارآمدهاید که به جای کارآمد بودن، هوش خود را نشان دهید و به جای مولد بودن، دیگران را از خود راضی نگه دارید؟
محیط کار، محیط خانواده نیست. با این حال بسیاری از ما طوری با مدیر یا رئیس خود ارتباط برقرار میکنیم که گویی پدر ماست. گزینه صحیح این است که خود و رئیسمان را دو فرد بالغ و قابل احترام بدانیم که در دو پست کاملا متفاوت کار میکنیم.
مارین انتظار داشت جولیا و استیو او را جدی بگیرند و برایش اهمیت قائل شوند، حال آنکه او خودش را جدی نگرفته بود. وقتی سخت تلاش میکنیم و منتظر میمانیم رئیسمان ارزشمندیمان را اعلام کند، یعنی اینکه خود را جدی نگرفتهایم.
یکی از عوارض پست و مقام این است که ما را موضوعی برای اظهارنظر دیگران میسازد. وقتی افراد مافوق با ردههای پایینتر از خود روبهرو میشوند باید این نکته را به یاد داشته باشند.
وقتی مدیر کارمندش را به دفتر کارش میخواند جز توبیخ چه کار دیگری میتواند داشته باشد؟ افراد مافوق باید با پرسیدن سوالهایی که نشان دهنده علاقه و توجه است این اضطراب را از بین ببرند و البته گوشدادن به پاسخها را نیز از یاد نبرند.
5. فراموشی مشکلات شخصی در محیط کار
اگر در محیط کار با شخصی رابطه خوبی دارید و او مشکلی شخصی دارد، تمایل شما به گوشدادن، سنگینی و فشار او را تخفیف میدهد، اما گاه بار مشکلات عدهای آنقدر سنگین است که هر جا گوشی شنوا به دست آورند، آن را رها نمیکنند. وقتی گفت وگوهای شخصی کمکم شما را از کار باز میدارد، با مهربانی اما قاطعانه آنها را قطع کنید.
- دلم میخواهد بیشتر از این به حرفهایتان گوش دهم، اما باید به کارم برگردم.
- معذرت میخواهم، مثل اینکه مادرم صدایم میکند.
- چیزهایی که تعریف کردید، خیلی دردناک است، خیلی خوب بود اگر کسی را داشتید که درباره تمام آنها با او حرف میزدید.
گوشدادن در محیط کار مهم است، چون به افراد کمک میکند یکدیگر را درک کنند، با یکدیگر کنار آیند و وظایف خود را انجام دهند، اما خیلی خودمانی نشوید و اجازه ندهید مهربانی شما یا میل به اینکه مورد قدردانی قرار بگیرید باعث شود دیگران با طرح مشکلات شخصیشان مانع کار شما شوند.
البته چنین موقعیتی زمانی پیش میآید که شما تنها مخاطب شخص مشکلدار باشید و او پیوسته (و نه صرفا یکی دو بار) با تکیه بر همدردی شما، مانع از انجام کارها شود. مدیر یا سرپرست کاردان کسی است که کانالهای ارتباطی را باز میگذارد و با درخواست بازخورد درباره پیشرفت کار، آنها را به سمت وظایف محوله هدایت میکند.
- به نظر شما کار کردن در اینجا چه امتیازها و محدودیتهایی دارد؟
- به نظر شما چیزی هست که با تغییر آن، کارها جریان بهتری پیدا کند؟
- نظرتان درباره... چیست؟
6. ایجاد امنیت با گوش دادن
به یاد داشته باشید که ممکن است افراد زیردست شما از ارائه پیشنهاد یا انتقاد بترسند، بنابراین برای ایجاد امنیت شغلی به آنها اطمینان بدهید که نظر آنها برایتان اهمیت دارد.
- خوشحالم که نظر شخصیتان را با من در میان گذاشتید.
- من هیچ نمیدانستم که...
- خوشحالم که به من اطلاع دادید.
گوشدادن به همکاران با دوست شدن فرق میکند. عده زیادی از این میترسند که خودمانی شدن در محیط کار اوضاع نامطلوبی ایجاد کند، اما کسانی که فکر میکنند کار تیمی مؤثر ربطی به گوشدادن ندارد و انجام کار مهم است، اشتباه میکنند. اگر حرف ما شنیده نشود، چه به عنوان یک شخص و چه به عنوان یک کارمند، احساس خودارزشمندی ما تضعیف میشود.
مهارت گوش دادن را در خود، تقویت کنید.
مهارت گوشدادن یکی از مهمترین مهارتهایی است که در موفقیت شغلی و کیفیت روابطمان با دیگران تأثیر بسزایی دارد. خیلی از ما چون به اشتباه فکر میکنیم که یک شنوندۀ سراپا گوش هستیم، هیچ وقت به فکر یادگیری این مهارت نیفتادهایم.
خوب گوشدادن مثل فن بیان، یک مهارت آموختنی است که در این مقاله به بیان مهمترین اصول آن پرداختیم. اگر شما نیز به دنبال بهبود مهارتهای شخصی خود در محل کار هستید، میتوانید در وبلاگ کارلیب مقالاتی در حوزه افزایش مهارتهای شغلی را مطالعه کنید.
مهارت گوش دادن به درد کی میخوره به نظرتون؟! به درد یه مدیر با انصاف میخوره و یه همکار فهمیده…وگرنه الان تو محیط کار فقط باید سکوت کنی وگرنه ۳ سوت زیرآبتو میزنن
من مخالفه اینم که گوش دادن باعث امنیت میشه.، برعکسه همیشه
چقدر خوب! والا گوش دادن به صحبتهای همدیگه نه تنها توی محیط کاری موثره حتا توی زندگی شخصی و خانوادهام لازمه. به نظرم بیشتر مشکلات ریشه در صحبت نکردن داره و کاش بیشتر برای هم وقت بذاریم که همو بشنویم. امّا توی محیط کاری حقیقتا کارفرماها بستری رو فراهم نمیکنن که آدم حرفش رو بزنه و ایده یا نقدش رو بیان کنه، اگر جرئت کنه بگه همش با ترس و لرزه و یه جورایی ریسکه! کاش کارفرماها این مقاله رو بخونن.
احسنت عالی بود
چطوری میتونیم از آخرین مطالبتون باخبر بشیم
خیلی عالی بود
چرا اینقد کم؟
نویسنده این متن کیه؟
سایتتون محشرههههه
مطلب به درد بخوری بود
اکانت اینستا هم دارید؟
میتونیم توی سایت شما مطلب بنویسیم؟